بنام خدا
زنان از شوهرانشان چه می خواهند؟
شوهر نازنینم ،
وقتی روز بدی را گذرانده ام
و از همه چیز شکایت دارم
خواهش میکنم فقط گوش کن .
توصیه برای چگونه بهتر کردن اوضاع را فراموش کن.
فقط به من بگو دوستم داری و بغلم کن.
در میان روز به من زنگ بزن
و بگذار بدانم که به من فکر می کنی.
این کار کوچکی است.... اما برای من خیلی معنی دارد.
همیشه وقتی می خواهی دیر به خانه بروی . پیشتر زنگ بزن.
به این ترتیب نه او نگرانت می شود و نه بر تو خشم می گیرد
حتی اگر احساس مرا نمی فهمی،
دستکم تلاش کن بفهمی که چرا آن طور احساس می کنم..
وقتی می خواهم با تو حرف بزنم.
دلم می خواهد دست از کاری که مشغولش هستی بکشی و در چشم هایم نگاه کنی
که من بفهمم واقعا داری به حرفم گوش می کنی.
وقتی پشتت به من است و با من حرف می زنی ،
یا از پشت روزنامه با من حرف می زنی،
احساس تنهایی می کنم.
دستکم دو بار در روز واقعا به من نگاه کن.
درست در چشمم نگاه کن.
مهم نیست موضوع بر سر چه باشد.
مهم ارتباط است.
پیش از ازدواج،
مرد ادعا می کند که حاضر است برای خدمت کردن به تو از زندگی اش بگذرد.
پس از ازدواج
حتی حاضر نیست برای حرف زدن با تو از خواندن روزنامه اش بگذرد.
به جای این که فقط زبانی بگویی، نشانم بده که دوستم داری.
یک بوسه وقتی اصلا انتظارش را ندارم.
هدیه کردن گل بدون هیچ علتی،
گرفتن دستم ، شگفتی های کوچکی مثل اینها، گاه بسیار بیشتر از کلمات معنی می دهند.
به نظر من تغییر رفتار یه زن
(بهونه گیری، کج خلقی، دلگیری)
ارتباط مستقیمی با رفتار مرد داره ( البته متأسفانه (
وقتی مرد توجه کمی به زن می کنه
(حالا به علت کار زیاد یا به قول معروف رفتن توی غار)
باعث میشه که زن خودش رو تنها ببینه
اصولا برای زنانی که به جز همسرشون با افراد دیگه ای هم راحتن
مثل خواهر یا یه دوست صمیمی
این اتفاق کمتر می افته
چون خیلی راحت می تونن با یه تماس کوچولو با اونها
فکر تنهایی رو از سرشون بیرون کنن
ولی زنایی که تنها دوست و همرازشون همسرشون هست چی؟
تصور کنید خانم توی خونه نشسته و منتظر تماس همسرشه
یا پیشتر به همسرش زنگ زده و اون با عجله گفته باهات تماس می گیرم و سپس قطع کرده...
شاید یکی دو ساعت نخست تحملش آسون باشه خانم خودشو مشغول می کنه
اما هر از چند گاهی هم گوشی رو چک می کنه مبادا شوهرش تماس گرفته و نفهمیده.
پس از گذشت 2 ساعت یه پیامک به شوهرش می زنه
گاهی محبت آمیز و گاهی شکایت آمیز
در هر دو مورد هیچ پاسخی دریافت نمی کنه...
سپس دیگه اون خانم تبدیل می شه به بهونه گیر ترین زن جهان،
اون قدر ناراحت میشه که خودش رو دلشکسته ترین انسان روی زمین میبینه.
یادش می افته که قرار بوده همدم تنهایی هم باشن
اما شوهرش باعث تنها بودنش شده.
شاید بدترین فکرها رو اون لحظه بکنه
(که تموم حرفایی که بهم میزنه دروغه
و اصلا برام ارزشی قائل نیست
مگه یه زنگ کوچولو چقدر وقتشو میگیره...)
حالا اگه خانم باز تحملش زیاد باشه
پس از 5 ساعت آقا تماس می گیرن که کاری داشتی زنگ زدی؟
اون وقت با زنی روبه رو میشن که بی اعتنا و سرد بهشون پاسخ میده
و سپس عصبانی می شن که :
من با یه ذوق و شوقی به خانم زنگ زدم واسم اخم و تخم می کنه!!!!
سپس خانم شروع می کنه قضیه رو گفتن.
آقا هم حق رو به جانب خودش می دونه که خانمش درکش نمی کنه که خسته اس
و مشغول کار بوده برای آسایش زندگیشون!
و سپس بیشتر مواقع خانم ها به این مرحله که می رسه ناراحتی خودشون فراموششون می شه
و همش به این فکرن که شوهرشون رو ناراحت کردن
و چه طوری از دلش در بیارن
و اینبار به علت ناراحتی بزرگتری
با لحنی غمگین تر حرف می زنن و اوضاع بدتر میشه....
این جور مواقع باید چی کار کرد؟
واقعا خانمها باید چقدر صبر داشته باشن؟
نظرات شما عزیزان: